به اعتقاد بسیاری از فیلسوفان، نوعدوستی مولفهی اصلی اخلاق است و مردم غالباً رفتارهای نوعدوستانه انجام میدهند. سایر فلاسفه به همراه بسیاری از زیستشناسان و دانشمندان علوم اجتماعی ادعا كردهاند كه حقایقی در مورد روانشناسی انسان، یا فرآیندهای تکاملی منجر به شکلگیری روانشناسی انسان، نشان میدهد که هیچ کدام از رفتارهای انسانی کاملاً نوعدوستانه نیست. بخشی از این اختلاف میتواند به این واقعیت بازگردد که هم فیلسوفان و هم دانشمندان از اصطلاح «نوعدوستی» با معانی کاملاً متفاوتی استفاده میکنند. در بخشهای دوم، سوم و چهارم تعدادی از محاسبات نوعدوستی مورد استفاده مشخص میشود. یكی از این موارد، «محاسبه استاندارد» است که کانون بیشترین مباحث در فلسفه راجع به وجود نوعدوستی بوده است. بخشهای پنجم و ششم، برخی از مهمترین آثار تجربی در محاسبهی استاندارد را با هدف تعیین اینکه آیا انسانها واقعاً میتوانند رفتارهای نوعدوستانه داشته باشند را بررسی میکند.
فهرست مطالب
1. پیشینه فلسفی
2. تعریف «خودگرایی» و «نوعدوستی»؛ محاسبهی استاندارد
3. نوعدوستی و تکامل
4. نوع دوستی در علوم اجتماعی
5. منازعه خودگرایی در برابر نوعدوستی در روانشناسی
5.1. فرضیه مجازات اجتماعی
5.2. فرضیه کاهش انزجاری-انگیختگی
5.3. چالش ناشی از «ادغام خود دیگری»
5.4. آیا مطالعات بتسون برای وجود نوعدوستی در انسانها به نمونهای قانعکننده تبدیل شده است؟
6. ورای خودگرایی در برابر نوعدوستی
7. سخن پایانی
کتابشناسی
ابزارهای دانشگاهی
سایر منابع اینترنتی
مطالب مرتبط
1. پیشینه فلسفی
افراد غالباً به گونهای رفتار میكنند كه به نفع دیگران باشد، البته آنها برخی اوقات با علم به اینکه این کارها دارای هزینه، ناخوشایند یا خطرناک است، این کارها را انجام میدهند. اما حداقل از زمان بحث تاریخی افلاطون در کتاب دوم خود با عنوان «جمهور»، این بحث وجود دارد که چرا مردم بدینگونه رفتار میکنند. آیا واقعاً انگیزههای آنها نوعدوستانه است یا اینکه در نهایت رفتار آنها با انگیزهی منافع شخصی است؟ چنانچه مشهور است، هابز این پاسخ را ارائه داد:
«از آنجا که بخشش داوطلبانه است، هیچ کس به جز خیر به خود نمیبخشد و هدف همهی اعمال داوطلبانه، خیر شخصی برای افراد است؛ در حالی که، اگر انسانها ببینند که آنها شکست خواهند خورد، آغازگر خیرخواهی یا اعتماد و در نتیجه کمک متقابل نخواهد بود.» (1651 [1981]: بخش 15)
دیدگاههایی مانند هابز مشهور به خودگرایی است[1] و این برداشت نسبتاً کمبها از انگیزهی انسانی ظاهراً به اشکال مختلف مورد حمایت تعدادی از طرفداران ممتاز فلسفی شامل بنتام، جی اس. میل و نیچه قرار گرفته است.[2] در بیشتر دوران قرن بیستم، خودگرایی همچنین تا حدودی دیدگاه مسلط در مورد انگیزهی انسان در علوم اجتماعی بوده است (پیلیوین و چارنگ، 1990:28؛ گرانت 1997). مخالفین این دیدگاه، هر چند که شاید تعداد آنها کمتر باشد، اما غیربرجسته نبودهاند. به باور باتلر، هیوم، روسو و آدام اسمیت حداقل برخی اوقات، انگیزهی انسانی کاملاً نوعدوستانه است.
اگرچه موضوع تقسیم محاسبات خودگرایانه و نوعدوستانهی انگیزهی انسانی عمدتاً تجربی است، میتوان به آسانی دریافت که چرا فلاسفه فکر کردهاند که پاسخهای متعارض پیامدهای مهمی برای نظریه اخلاقی خواهد داشت. به عنوان مثال، كانت استدلال میكرد كه شخص نباید «از تمایل، بلكه باید طبق وظیفه عمل كند و بدینترتیب اقدام وی ارزش اخلاقی واقعی را به دست میآورد» (1785 [1949]: فصل 1، پاراگراف 12). اما بر مبنای مکتب خودگرایی، در نهایت تمام انگیزههای انسانی مبتنی بر منافع شخصی است و ازاینرو، افراد نمیتوانند «طبق وظیفه» به شیوهی مورد نظر كانت عمل كنند. بنابراین، اگر خودگرایی صحیح باشد، محاسبهی کانت مستلزم این است که هیچ اقدامی «ارزش اخلاقی واقعی» ندارد. علاوه بر این، اگر خودگرایی صحیح باشد، به نظر میرسد الزام جدی در مورد اینکه چطور یک نظریهی اخلاقی میتواند به سوال تاریخی «چرا باید اخلاقی باشم؟» پاسخ دهد، وجود دارد. طبق منظر آشکار هابز، پاسخ باید انگیزه اخلاقی بودن را در منافع شخصی فرد ایجاد میکند.
استلزمات مرتبط با فلسفه سیاسی وجود دارد. اگر خودگرایان صادق باشند، پس تنها مسیر ایجاد انگیزه در رفتارهای جامعهپسند، انتساب دلیل شخصی به افراد برای مشارکت در چنین رفتارهایی است و این امر طراحی نهادهای سیاسی با هدف تشویق رفتارهای مدنی را محدود میکند. جان استوارت میل که هم فایدهگرا و هم خودگرا بود، از انواع مداخلات اجتماعی مصنوعی برای ایجاد انطباق با معیارهای اخلاقی سودمند از جانب عوامل اخلاقی خودگرا حمایت میکرد.[3]
به راحتی میتوان فلاسفهای را پیدا کرد که بیان میکنند نوعدوستی برای اخلاق لازم است و خودگرایی با اخلاق ناسازگار است و البته یافتن فیلسوفانی که ادعا میکنند سایر فیلسوفان اینگونه فکر میکنند، آسانتر است. در اینجا چند نمونه از یک اثر مرجع استاندارد که در این رابطه است، بیان میشود:
رفتار اخلاقی در عمومیترین سطح، رفتاری نوعدوستانه است و نه تنها از تمایل به ارتقای رفاه خودمان، بلکه از میل به ارتقای رفاه دیگران ناشی میشود. (راشل 2000: 81)
فرض محوری محرک نظریه اخلاقی در سنت تحلیلی این است که کارکرد اخلاق، مبارزه با خودگرایی ذاتی یا خودخواهی افراد است. در واقع، بسیاری از متفکران هدف اصلی اخلاق را «از خود گذشتگی» یا «نوعدوستی» تعریف میکنند. (دبلیو. شرودر 2000: 396)
دغدغهی فلاسفه از زمان سقراط این بوده است كه انسانها تنها در راستای ارتقای منافع شخصی خود قادر به فعالیت هستند. اما اگر این تنها کاری است که میتوانیم انجام دهیم، پس به نظر میرسد اخلاق غیرممکن است. (لافولته، 2000a: 5) ]4[
در حالی که به لحاظ تاریخی، منازعه خودگرایی و نوعدوستی مورد توجه فلسفی بسیاری بوده است، این موضوع عمدتاً به سؤالات روانشناختی در مورد ماهیت انگیزهی انسانی میپردازد، بنابراین جای تعجب نیست که روانشناسان تحقیقات تجربی زیادی را با هدف تعیین صحت دیدگاهها انجام دادهاند. مطالب روانشناختی بخش اصلی بخش پنجم و ششم و طولانیترین قسمت این مقاله است. اما پیش از بررسی مطالب تجربی، روشن شدن موضوع منازعه حائز اهمیت است.
2. تعریف «خودگرایی» و «نوعدوستی»؛ محاسبه استاندارد
از آنجا که اساساً مفاهیم «خودگرایی» و «نوعدوستی» در فلسفه، زیستشناسی و علوم اجتماعی به گونههای مختلف متفاوت فهمیده شدهاند، ارائهی تعاریف از آنها موضوعی بحثبرانگیز است. در این مقاله، تمرکز روی شایعترین تفاسیر «خودگرایی» و «نوعدوستی» خواهد بود و آنها به عنوان ادعاهای توصیفی دربارهی روانشناسی انسان، در فلسفه فهم خواهند شد. ما آن را «محاسبهی استاندارد» خواهیم نامید، نسخههایی از آن از سوی نویسندگان فراوانی از جمله براد (1950)، فینبرگ (1965 ]1999[)، سابر و ویلسون (1998: بخش 6 و 7)، راچلز (2003: بخش 6)، جویس (2006: بخش 1)، کیتچر (2010و 2011: بخش 1)، می (2011a) و بسیاری دیگر ارائه شده است. بدون شک، بین محاسبات ارائه شده از سوی این نویسندگان اختلافات اندکی وجود دارد و این اختلافات گاهی باعث اختلاف در مطالب میشود. اما همهی آنها شباهت خانوادگی زیادی به چیزی دارند که میخواهیم آن را ترسیم کنیم. [5]
در پایان این بخش، مختصراً محاسبهی متفاوتی از نوعدوستی پیشنهاد شده در فلسفه مورد بحث قرار میگیرد. محاسبات بیولوژیکی نوعدوستی در بخش سوم بررسی خواهد شد و محاسبات پیشنهادی دانشمندان علوم اجتماعی در بخش چهارم مورد بحث قرار خواهد گرفت. اما تمرکز کنونی ما بر محاسبهی فلسفی استاندارد است.
همانطور که پیشتر اشاره شد، در حالی که حامیان نوعدوستی و خودگرایی موافقند که مردم غالباً به دیگران کمک میکنند، اما درمورد اینکه چرا این کار را انجام میدهند، با هم مخالف هستند. از منظر محاسبهی استاندارد، مدافعان نوعدوستی اصرار دارند که حداقل برخی اوقات افراد از تمایلی نهایی به بهزیستی شخص دیگر انگیزه میگیرند، در حالی که به اعتقاد مدافعان خودگرایی تمام تمایلات نهایی معطوف به منافع شخصی است. این صورتبندی این سوالات را مطرح میکند: (1) چه چیزی در یک رفتار با تمایل غایی انگیزه میگیرد و (2) تمایز بین تمایلات افرادی که به دنبال منافع شخصی هستند و تمایل به بهزیستی دیگران دارند، چیست.
پرسش نخست در مورد تمایلات نهایی می تواند با کمک یک محاسبهی آشنا از استدلال عملی سودمندانه توضیح داده شود.[6] در این شیوه، استدلال عملی فرایندی علی است که از طریق آن، تمایل و باور را ارتقا میدهد یا تمایل دیگری را حفظ میکند. به عنوان مثال، تمایل به نوشیدن اسپرسو و اعتقاد به اینکه بهترین مکان برای خریدن اسپرسو، نوار اسپرسو در خیابان اصلی است، ممکن است باعث تمایل به رفتن به آنجا شود. این تمایل همچنین میتواند الزامات را با اعتقاد دیگری ترکیب کند تا تمایل سومی را ایجاد کند و غیره. گاهی اوقات این فرایند منجر به تمایل به انجام یک عمل نسبتاً ساده یا «اساسی» خواهد شد و این تمایل به نوبهی خود باعث میشود عامل بدون مداخلهی هر گونه تمایلات دیگر عمل اصلی را انجام دهد. تمایلات ایجاد شده یا پایدار به واسطهی این فرایند استدلال عملی، تمایلات ابزاری هستند، عامل از آنجا که میاندیشد آنها منجر به چیز دیگری میشود، آنها را انجام میدهد. اما همهی تمایلات نمیتوانند تمایلات ابزاری باشند. اگر از پسرفت دایرهای یا فراوان بخواهیم جلوگیری کنیم برخی تمایلات نباید ایجاد شود، زیرا عامل تصور میکند که توجیه آنها برخی تمایلات دیگر را تسهیل خواهد کرد. این تمایلات که با استدلال عملی ایجاد یا حفظ نمیشود، تمایلات نهایی عامل هستند و اهداف تمایلات نهایی در حالات مورد نظر غالباً گفته میشود که «به خاطر خودشان» مورد توجه هستند. هنگامی که تمایل جزیی از فرایند استدلال عملی باشد که منجر به رفتار شود، یک رفتار با یک تمایل نهایی خاص برانگیخته میشود.
اگرچه پرسش دوم دربارهی تمایز بین تمایلات شخصی و تمایلات معطوف به بهزیستی دیگران، نیاز به بحث گسترده در هر گونه بررسی جامع منازعه بین خودگرایان و نوعدوستان دارد، برخی نمونههای آشفته و آماده تمایز در اینجا کافی خواهد بود.[7] تمایلات معطوف به نجات جان، کاستن رنج، یا خوشحال نمودن شخص دیگر نمونههای الگویی تمایلات معطوف به بهزیستی دیگران است، در حالی که تمایلات معطوف به تجربه لذت، ثروتمندی و معروف شدن جزو نمونههای مرسوم تمایلات شخصی است. تمایلات شخصی معطوف به تجربه لذت و جلوگیری از درد، به طور خاص نقش برجستهای در منازعهی حاضر داشته است، از آنجا که نسخهای از خودگرایی که غالباً با عنوان هداونیسم خوانده میشود، اظهار میدارد که اینها تنها تمایلات نهایی ما هستند. استیچ و همکاران (2010) معتقدند که طبقهبندی برخی از تمایلات، مانند تمایل به اینکه رنج دوست خود را کاهش دهیم، دشوار است و در نتیجه، هم خودگرایی و هم نوعدوستی به بهترین شکل مبهم به نظر میرسند.[8]
به هر حال، این موضوع صحیح است که بسیاری از تمایلات وجود دارند که نه معطوف به علایق شخصی است و نه معطوف به بهزیستی دیگران است. یکی از نخستین مثالها در این رابطه از سوی اسقف جوزف باتلر ارائه شد (1726 [1887]). به اعتقاد وی انتقام غالباً موجب تمایلات بدخواهانه مثل آسیب رساندن به شخص دیگری میشود که بدیهی نیست این تمایل، نه معطوف به بهزیستی آن شخص و نه در راستای منافع شخصی است.[9] مثالهای دیگر شامل تمایل به حفظ آثار هنری بزرگ و تمایل به تعقیب کاوش در فضا است. نمونههای جالبتر نظریهی اخلاقی در این رابطه، تمایل به انجام وظیفه اخلاقی و تمایل به اطاعت از فرامین خداوند است. اگر افراد چنین تمایلات غایی داشته باشند، پس خودگرایی نادرست است. اما قطعاً وجود اینگونه تمایلات غایی نشان نمیدهد که نوعدوستی صحیح است. حذف چنین مواردی در محاسبهی استاندارد وجود دارد و نشان میدهد که خودگرایی و نوعدوستی میتوانند اشتباه باشند.
با وجودی که تفاسیر «نوعدوستی» در مجموعهی محاسبهی استاندارد در ادبیات فلسفی غالب است، اما برخی از فلاسفه این اصطلاح را به روشی بسیار متفاوت به کار میبرند. مقاله ای از توماس شرامه (2017) مثال بارزی از آن را نشان میدهد.
نوعدوستی لزوماً نباید به تقابل با خودگرایی فروکاسته شود. در این قسمت، نوعدوستی نه فقط از منظر انگیزهی بهرهمندی به دیگران، بلکه به طور کلی به مثابهی مبنای روانشناختی رفتار اخلاقی مورد بحث قرار میگیرد. در این زمینه نوعدوستی این پتانسیل را دارد که بتواند چارچوب اخلاقی را در نظر بگیرد و در جهت انجام عمل متناسب قرار گیرد .... به این ترتیب، نوعدوستی عبارتی کوتاه برای پدیده روانشناختی کشش درونی اخلاق است ... (2017: 203-204).
پس نوعدوستی همانند اتخاذ منظر اخلاقی یعنی قدردانی فردی از تأثیر هنجاری اخلاق است. (2017: 209).[10]
البته شرامه متوجه است که بسیاری از نویسندگان «چنین ارتباط نزدیکی از انگیزهی عمومی اخلاق و انگیزهی نوعدوستی» را رد میکنند، اما به اعتقاد وی، این محاسبهی نوعدوستی را «میتوان بدونشک در منازعهی فلسفی جستجو نمود» (2017: 209). همین ادعا از سوی بدهوار (1993: 90) نیز مطرح شده است:
در فلسفه اخلاقی دو قرن اخیر، نوعدوستی به همنوع یا دیگری معمولاً با نگرانی اخلاقی یکسان تلقی شده است.
شرامه مطمئناً این واقعیت میپذیرد كه اگر ما نوعدوستی را هم با رجوع به رفتار اخلاقی بفهمیم و هم محدود به یك مجموعه خاصتر از رفتارهای كمك كننده نماییم، منجر به سردرگمی میشود. (2017: 204)
با اینکه ممکن است به اعتقاد برخی از فلاسفه در مورد صحیح بودن محاسبهی نوعدوستی اختلافنظر وجود دارد، اما این مسأله به باور برخی دیگر، تنها اختلافی واژگانی است. چنانچه پیشتر اشاره شد، توجه اصلی این مقاله معطوف به «محاسبهی استاندارد» نوعدوستی است. اما در دو بخش بعدی برخی محاسبات مورد توجه قرار میگیرد که هم با محاسبهی استاندارد و هم با محاسبهی موردنظر شرامه و بدهوار متفاوت است.
3. نوعدوستی و تکامل
خوانندگان آشنا با برخی از مطالب رایج در مورد تکامل اخلاق در چند دهه گذشته ممکن است تصور کنند که آثار اخیر در زیستشناسی تکاملی منازعهی بین خودگرایان و نوعدوستان را حل کرده است. به نظر میرسد از سوی برخی از خوانندگان و بعضی از نویسندگان با تفسیر نظریهی تکامل مشخص میشود نوعدوستی از نظر بیولوژیکی غیرممکن است. اگر موجودات نوعدوستانه به نوعی ظهور کنند، این مطالب میتواند مطرح شود، در این صورت آنها رقابت برای بقا و تولید مثل را با وجوه خودخواهانه خود از دست میدهند و به سرعت منقرض میشوند. از این منظر، هر نوع ظهور نوعدوستی صرفاً یک توهم است. در تعابیر به یاد ماندنی مایکل قیزلین زیستشناس (1974: 247) آمده است: «یک فرد نوعدوست را خراشیده و ریختن خون ریاکار را تماشا کنید.»
اما همانطور که سابر و ویلسون (1998) با وضوح زیاد بیان کردهاند، هیچ رابطهی سادهای بین نظریهی تکاملی و منازعهی فلسفی بین خودگرایی و نوعدوستی وجود ندارد. دلیل این امر آن است که مفهوم نوعدوستی که در نظریه تکاملی اهمیت دارد با مفهوم استاندارد نوعدوستی مطرح در منازعهی فلسفی کاملاً متفاوت است. از دیدگاه زیستشناسان، یک موجود رفتارهای نوعدوستانهای دارد، اگر و فقط اگر آن رفتار مورد نظر باعث ارتقای تندرستی خود در کنار تندرستی یک یا چند موجود دیگر شود. تقریباً گفته میشود، تندرستی یک موجود میزانی از تعداد فرزندان آن است.[11] طبق نظر سابر و ویلسون، بر مبنای این محاسبهی تکاملی نوعدوستی، یک موجود حتی اگر ذهنی نداشته باشد که بتواند اعتقادات و تمایلات خود را داشته باشد، میتواند نوعدوستانه باشد. بنابراین نمیتوان استنباط آسانی از نوعدوستی بیولوژیکی معطوف به نوعدوستی روانشناختی داشته باشد. این استنباط در جهت مخالف پیش نمیرود. برای بیان این نکته، سابر و ویلسون (فصل 10) خاطرنشان كردند كه انتخاب طبیعی میتواند انسانها یا سایر موجودات به لحاظ روانشناختی پیچیده را به تمایلات غایی جهت تقویت رفاه فرزندان خود در شرایط خاص مجهز كند. موجودات دارای این تمایلات غایی نوعدوستان روانشناختی خواهند بود، با اینکه رفتار و تمایلات آن منجر به ارتقای نوعدوستی تکاملی نمیشود. زیرا با کمک به فرزندان خود معمولاً در حال ارتقای تندرستی خود هستند. پس بر خلاف این پیشفرض که زیستشناسی تکاملی منازعه بین خودگرایان و نوعدوستداران را به نفع خودگرایی حل کرده است، به نظر میرسد که نظریهی تکاملی از این نتیجهگیری تنها اندکی حمایت میکند.[12]
4. نوعدوستی در علوم اجتماعی
در دهههای اخیر مباحث بسیار زیادی پیرامون نوعدوستی در روانشناسی، جامعهشناسی، اقتصاد، انسانشناسی و نخستینشناسی مطرح شده است. بخش عمدهای از آثار در روانشناسی، از جمله آثاری که در بخش پنجم بیان شده است، «محاسبه استاندارد» نوعدوستی را پذیرفتهاند. اما برخی روانشناسان و بسیاری از محققان سایر رشتهها، ذهنیت بسیار متفاوت دارند. در یک مطالعهی مفید از مباحث اخیر پیرامون نوعدوستی، کلوین و چاپویسات از این واقعیت ابراز تأسف میکنند که مفهوم نوعدوستی بسیار سطحی شده است و غالباً درک این موضوع که واقعاً منظور نویسندگان از کاربرد این اصطلاح چیست، سخت است و حتی برآورد میزان نتایج حاصل از یک زمینه تحقیقی (مثل اقتصاد تجربی) سختتر است و میتواند حل منازعات در زمینهی تحقیقی دیگر مثل زیستشناسی تکاملی یا فلسفه را تسهیل کند. (2013: 134)
یكی از مفاهیمی كه كلاوین و چاپیسات یافتند که در انسانشناسی تکاملی، نظریهی بازی تکاملی و اقتصاد تجربی نقش ایفا میکند، مفهومی است که آنها «نوعدوستی ترجیحی» مینامند. به یک معنا «عملی نوعدوستانه است»، «اگر ناشی از ترجیح در جهت بهبود منافع و رفاه دیگران همراه با هزینهای برای خود باشد» (2013: 131). با اینکه روانشناسی عامل وابسته است، در این محاسبهی نوعدوستی، هیچ مطلبی در مورد تمایلات غایی عامل وجود ندارد. بنابراین عملی میتواند نوعدوستی ترجیحی باشد که ترجیح عامل برای بهبود رفاه شخص دیگری، اولویتی ابزاری با اعتقاد به اینکه بهبود رفاه گیرنده منجر به لذت یا اندوخته شخصی عامل شود، باشد.
دومین مفهوم کاملاً متفاوت از نوعدوستی مطرح در این رشتههای علمی، چیزی است که کلوین و چاپیسات از آن به عنوان «نوعدوستی رفتاری» یاد میکنند. در این تفسیر از نوعدوستی، روانشناسی عامل هیچ نقشی در تعیین اینکه آیا عمل او نوعدوستانه است یا خیر، ندارد.
رفتاری نوعدوستانه است، اگر فوایدی برای افراد دیگر همراه با هزینهای برای عامل به همراه داشته باشد و اگر هیچ روش محتملی برای عامل برای کسب مزایای جبرانی ناشی از رفتار خود نباشد. (2013: 131)
رمزی (2016) نمونهی محتمل را ارائه میکند که برخی از نخستینشناسان و روانشناسان برجسته (مانند دی وال (2008) و وارنکن و توماسلو (2008)) محاسبه نوعدوستی دشواری را مطرح میکنند که مستلزم آن است که گیرنده از آن سود ببرد و رفتار نوعدوستانه برخی از هزینهها را به عامل وارد کند. رمزی این مفهوم را «کمک به نوعدوستی» مینامد.
پیسینینی و اسکولز (2019) با تلفیق محاسبات مربوط به فلسفه، زیستشناسی و علوم اجتماعی، یک طبقهبندی چند بعدی را برای محاسبات مختلف نوعدوستی ارائه میدهند و استدلال میکنند که تمایزات ترسیمی آنها، برای ارزیابی وضعیت اخلاقی انواع مختلف نوعدوستی است.
در بررسی شیوههای مختلفی بکار گرفته شده در ادبیات تجربی و فلسفی از اصطلاح نوعدوستی، مقاومت در برابر تصورات در مورد برج کتاب مقدس بابل دشوار است. اما در ادامهی این مقاله، این تفاسیر از «نوعدوستی» باقی خواهد ماند. از اینجا به بعد، چنانچه از محاسبهی استاندارد فهمیده میشود، تمرکز بر نوعدوستی خواهد بود.
نظرات